سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مستان ِ عاشق

سپارنده دانش نزد غیر اهل آن، مانند آویزنده گوهر و مروارید و طلا برگردن خوکان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

نگارش شده به دست: اهورا هخا

ایران در پایان هزاره سوم پیش از میلاد
شنبه 87 اسفند 3 9:4 عصر

ایران در پایان هزاره سوم پیش از میلاد

طی هزاره ی سوم و اوایل هزاره ی دوم پیش از میلاد، فلات ایران به چند منطقه ی فرهنگی متمایز از یکدیگر تقسیم شده بود.
فرهنگ گرگان سراسر منطقه ی شرق دریای مازندران را در بر می گرفت.
فرهنگ گیان چهارم - سوم و گودین چهارم، منطقه ی شرق لرستان را شامل می شد.
فرهنگ یانیک، از شرق آذربایجان آغاز شده و تا بخش های مرکزی ایران گسترش یافته بود.
در جنوب، جنوب شرقی و شرق ایران، نیز سه فرهنگ مختلف با سفال های منقوش، فارس، کرمان و سیستان را زیر پوشش خود درآورده بود.

شرق دریای مازندران - فرهنگ گرگان
شمال غربی ایران - فرهنگ یانیک
سرزمین های مرکزی غرب ایران - فرهنگ دوره ی چهارم - سوم گیان
جنوب و غرب آذربایجان - فرهنگ دینخواه
فلات مرکزی - فرهنگ سگزآباد
سرزمین های مرکزی غرب ایران - فرهنگ دوره ی دوم گیان
جنوب ایران - فرهنگ قلعه - شوگا

شرق دریای مازندران

فرهنگ گرگان

در شمال شرقی فلات ایران سفال خاکستری فرهنگ گرگان ترکیبی بود از فرهنگ بومی منطقه و عناصری که به احتمال از غرب وارد منطقه شده بودند. آثار این فرهنگ را می توان در نقاطی مانند «شاه تپه»، «تورنگ تپه»، «یاریم تپه»، «دره گز» و چند محل دیگر یافت.

سفال خاکستری منطقه ی گرگان، حتی تا «تپه حصار» در نزدیکی دامغان در حاشیه ی فلات مرکزی نیز گسترش پیدا کرده بود.
طبقه ها و لایه های اصلی استقرار در این دوره از فرهنگ های پیش از تاریخ ایران، به نیمه ی دوم هزاره ی سوم پیش از میلاد تعلق دارند.
به نظر می رسد که استقرار عصر مفرغ در «یاریم تپه» و در دوره ی IIIb در «تپه حصار» دامغان بر اثر ورود مهاجمان شرقی در یک زمان به پایان رسیده باشد. «تپه حصار» در دوره ی IIIc دوباره آزاد شد و جوامع مستقر در «شاه تپه» و «تورنگ تپه» بدون پیشامد حادثه ای به زندگی خود ادامه دادند.
سفال این مرحله، تداوم سفال خاکستری داغدارلایه های قدیمی تر است. ظروف سفالین معمولا با خطوط متقاطع یا جناقی داغدار تزیین شده بودند.
کوزه های بلند، ظروف با لوله های ناودانی و قمقمه از شکل های متداول دوره ی حصار IIIb هستند.
برخی از ظروف، مانند ظروف میوه خوری پایه بلند و کوزه های استوانه ای لوله دار، از سنگ مرمر ساخته شده بودند. از فراوانی اشیای مسی همراه با مردگان در گورها چنین برمی آید که ساکنان گرگان در این دوره به آسانی به آن فلز دسترسی داشته اند.
تیغه های خنجر، سر تکمه ای، مهره های مسطح مسی، چکش، تبر، سنجاق های سر گرد و علم هایی با سرمنقوش، از جمله اشیای مسی به دست آمده از گورها را تشکیل می دهند.
آنان طلا و نقره و قلع در ساختن ظروف و اشیای کوچک و از سنگ هایی قیمتی به ویژه عقیق، برای ساختن مهره استفاده می کردند. وفور انواع اشیاء و لوازم در نیمه ی دوم هزاره ی سوم پیش از میلاد اشاره ای است به وجود ثروت زیاد در سرزمین گرگان.
شیوه های گوناگون به کار رفته در ساختن انواع تولیدات صنعتی، از یک سو، گویای ارتباط با دره ی رود سند - حتی شاید دورتر با سرزمین چین - و از سوی دیگر، با آناتولی و میان دو رود (بین النهرین) در غرب است.
یکی از دلایل این ارتباط، قرار داشتن این منطقه در سر راه تجارتی میان شرق و غرب بوده است. فرهنگ سفال خاکستری گرگان به احتمال زیاد در حدود 1900 یا 1800 پیش از میلاد به پایان رسیده است.
از این تاریخ تا حدود سال 930 (150 +/-) پیش از میلاد ظاهرا به استثنای «تورنگ تپه» بقیه ی محوطه های باستانی، متروک بودند و چیزی از سرنوشت ساکنان آنها بر ما آشکار نیست.
می دانیم که «تپه حصار» و «یاریم تپه»، شرقی ترین محل های اسکان در منطقه ی فرهنگ گرگان بوده و از آنجا که پیش از سایر محوطه های اسکان در منطقه ی فرهنگ گرگان ویران شده است، شاید بتوان از بین رفتن این تمدن را بر اثر تهاجم اقوام بیابانگرد و چادرنشین آسیای مرکزی مشخص کرد.
در مسیر غرب، مدارک و شواهد چشمگیری ارتباط میان فرهنگ های سفال خاکستری ایران را با آناتولی، مجمع الجزایر «اژه» و اروپای مرکزی نشان می دهد. این مدارک مشابه اغلب با مردمی ارتباط می یابند که به زبان هند و اروپایی (آریایی) سخن می گفتند. از سوی دیگر، فرهنگ سفال خاکستری گرگان در شرق به سرزمین ترکمنستان راه یافت که ما آن را در دوره ی پنجم استقرار در «نمازگا تپه» مشاهده می کنیم.

شمال غربی ایران

فرهنگ یانیک

در میانه ی نیمه ی اول هزاره ی سوم پیش از میلاد مهاجمانی از آن سوی کوه های قفقاز و شرق آناتولی از راه آذربایجان شرقی وارد سرزمین ایران شدند و در بخش وسیعی از آن سکنی گزیدند، قدیمی ترین آثار و بقایای این مردم در «یانیک تپه» از طریق سفال خاکستری داغداری شناسایی شده است که رنگ آن از خاکستری تا سیاه متفاوت است. این سفال ها دست سازند و لبه ی تقریبا چهارگوش در مقطع، ته نوک تیز، و ظاهری شبیه به ظروف فلزی دارند و از ظروف سفالی ظریف با بدنه ی نازک به رنگ خاکستری گرگان کاملا متمایزند.
سفال یانیک در آغاز دوره ی اول مفرغ قدیم، با طرح های کنده ی هندسی و پرشده با خمیری سفید رنگ تزیین شده است. در نیمه ی دوم (دوره ی دوم مفرغ قدیم) طرح های کنده جای خود را به طرح های داغدار داد. مردم فرهنگ یانیک، سرتاسر شمال آذربایجان تا نیمه ی شمالی دریاچه ی ارومیه را اشغال کردند.

در یانیک تپه، 9 لایه ی ساختمانی با بناهای مدور متعلق به نیمه ی نخست این فرهنگ مشخص شد. راه ورود به داخل خانه ها، از راه بام بوده است. وجود نوع خانه های مدور در یانیک تپه همراه با سفال ویژه ی این دوره در دو منطقه ی دیگر در «شنگاویت»(شـِنگاویت- Shengavit) در قفقاز و در «بت یراح»(بــِت یــِراح - Beth Yerah) در فلسطین، پراکندگی مردم فرهنگ عصر مفرغ را در منطقه ی وسیعی از آسیای غربی آشکار می سازد.

در نیمه ی دوم فرهنگ یانیک، خانه های مدور جای خود را به بناهای راست گوشه، با یک در ورودی داد.
در این خانه ها، دسترسی به پشت بام با نردبان میسر بود. فرهنگ یانیک - در طول نیمه ی دوم عصر مفرغ قدیم - از راه سرزمین های کوهستانی رشته کوه های الوند به سمت جنوب ایران به حرکت درآمد و به دشت همدان راه یافت.
آثار این فرهنگ، در شماری از تپه های باستانی در بررسی های منطقه ی همدان شناسایی شده است.
دوره ی پنجم در گودین را همین اقوام نابود کردند و با استقرار خود در آنجا دوره ی چهارم گودین را به وجود آوردند. حتی تعدادی از سفال نوع نیمه ی دوم فرهنگ یانیک، در «تپه گیان» نهاوند نیز گزارش شده است. همچنین در ملایر آثار فرهنگ یانیک در میان بقایای لایه های متعلق به هزاره ی سوم مشاهده شده است.
فرهنگ یانیک، در «گوی تپه» در آذربایجان غربی، در حدود 2050 پیش از میلاد به پایان رسید. در جنوب، در گودین تپه - تقریبا در همان زمان - با ورود فرهنگ دوره های چهارم و سوم گیان از میان رفت.

ورود فرهنگ یانیک به سرزمین ایران در طول هزاره ی سوم پیش از میلاد، بخشی از حرکت گسترده ی قبایل و طوایف ساکن در شرق آناتولی و جنوب قفقاز بود که به طور همزمان، شاخه های دیگری در جهت غرب وارد شمال سوریه و فلسطین شد و فرهنگ «خربت کراک»(Khirbet Kerak) را بنیان نهاد.
با از میان رفتن فرهنگ یانیک، سفال تازه ی چند رنگی ای (پلی کرم) به رنگ های قرمز و کرم و سیاه ظاهر شد که با سفال «کاپادوکیه» و «الیشار هویوک» در آناتولی مرکزی ارتباط داشت. دارندگان سفال چند رنگی، در اوایل هزاره ی دوم پیش از میلاد، منطقه ی غرب دریاچه ی ارومیه، از «گوی تپه» در جنوب تا «خوی» در شمال را به اشغال خود درآوردند.
این سفال در گوی تپه در دوره های C و D نمایان شد. عناصر تزیینی سفال چند رنگی گوی تپه C و D با وجود تفاوت هایی در شکل ظروف، ظاهرا از سنت سفالگری «سفال کاپادوکیه» و «ترییالتی»(Trialeti) گرفته شده است. سفال کاپادوکیه درحدود 1900 پیش از میلاد در آناتولی مرکزی ناپدید شد، اما در ترییالتی در گرجستان به سال های 1550 تا 1450 پیش از میلاد تاریخ گذاری شده است. انتساب میانگین دو تاریخ بالا، یعنی 1900 در آناتولی و 1450 در گرجستان برای آغاز گوی تپه C و D شاید به دور از واقعیت نباشد. وجود یک تکه از سفال نوع «خابور» در «دینخواه تپه» در جنوب غربی دریاچه ی ارومیه ارتباط میان دو منطقه را بیشتر تایید می کند.

سفال مشخصه ی نیمه ی دوم گوی تپه C و D که از میانه ی هزاره ی دوم تا عصر آهن ادامه یافته در دینخواه تپه نیز ظاهر شده است. شکل های متداول این نوع سفال یعنی کوزه های گردن بلند، کاسه های شکمدار با لبه ای به خارج برگشته و یا کوزه ی کروی با لبه ی ضخیم، به رنگ های خاکستری و قرمز داغدار در عصر آهن در حسنلوی پنجم و دینخواه تپه نیز متداول بود.

از دیگر محوطه های شناخته شده در محدوده ی فرهنگ یانیک، می توان از «هفتوان تپه» در نزدیکی شهر سلماس یاد کرد که از هفت دوره تشکیل شده است. کهن ترین آنها، دوره ی هفتم متعلق به دوره ی سوم عصر مفرغ قدیم (1900- 2300 پ.م.) و تازه ترین آنها، دوره ی اول متعلق به دوره ی ساسانی است.

سرزمین های مرکزی غرب ایران

فرهنگ دوره ی چهارم - سوم گیان

فرهنگ منطقه ای دیگری که از میانه ی هزاره ی سوم تا آغاز هزاره ی نخست پیش از میلاد در فلات ایران به وجود آمد، فرهنگ دوره های چهارم و سوم «گیان» در لرستان، در منطقه ی کوهستانی ابرسن (زاگرس) بود که در بین سرزمین های پست جلگه ی میان دو رود و بخش های مرکزی تر ایران ارتباط برقرار می کرد.
مراحل نخستین این فرهنگ در سبک سفال منقوش گیان چهارم ارایه شده است که از نهاوند تا بروجرد به انضمام ناحیه ی جنوب شرقی «هرسین» کسترش یافته بود.
در جهت شمالی، شمال منقوش گیان دست کم تا «گودین» در دره ی کنگاور گسترش داشت. از شباهت های سفال ها چنین برمی آید که جامعه ی دوره ی چهارم گیان تا اندازه ی زیادی زیر نفوذ ایلامی های دوره ی شوش D بوده است. دوره ی چهارم گیان تا بخش یک چهارم هزاره ی دوم پیش از میلاد ادامه یافت و با یک مرحله دگرگشت، دوره ی سوم گیان موجودیت یافت.
گورهای «گیان» و «تپه جمشیدی» در نزدیکی آن به این دوره تعلق دارد. شباهت شیوه ی سفال گری و نقش مایه های تزیینی آن در طول دوره های چهارم و سوم گیان به یکدیگر، باعث شد تا باستان شناسان دو دوره ی بالایی را گونه گونی و دنباله ی یکدیگر بدانند و این دو دوره را به صورت یک فرهنگ و به نام «فرهنگ گیان چهارم و سوم» بخوانند.
در «چغاسبز»، از بیست و هفت گور در عمق دو متری از سطح تپه، سفال نوع دوره ی چهارم - سوم به دست آمد و در چند گور دیگر در «سرخ دم» لرستان، تنها چند قطعه ی سفال نوع گیان سوم یافت شد.

ایران در میانه هزاره دوم پیش از میلاد

در میانه ی هزاره ی دوم پیش از میلاد صنعت سفال چند رنگی که در شمال غربی ایران برای نخستین بار در «گوی تپه» آغاز شده بود، به سمت جنوب شرقی و بخش های مرکزی ایران به حرکت درآمد و در تپه ی «سگزآباد» مستقر شد. به این ترتیب، این فرهنگ مسیری را پیمود که پیش از آن فرهنگ یانیک پشت سر نهاده بود.
در این زمان یانیک تپه به یک گورستان تبدیل شده و «اشنو» و دره ی «سولدوز»، واقع در گوشه ی جنوب غربی دریاچه ی ارومیه و «دینخواه تپه» به تصرف فرهنگ سفال «خابور» در شمال میان دو رود درآمده بود. در این زمان، در منطقه ی لرستان فرهنگ گیان چهارم - سوم در کنار فرهنگ محلی تر گیان دوم ادامه یافت و سرانجام، در جنوب، در سرزمین فارس فرهنگ «قلعه شوگا» با دگرگونی هایی برجای ماند.

جنوب و غرب آذربایجان

فرهنگ دینخواه

حفریات باستان شناسی در تپه ی «حسنلو» و «دینخواه»، فرهنگی محلی را در حوالی جنوب غربی دریاچه ی ارومیه آشکار ساخت. سفال مردم، بیشتر زرد رنگ بود که بر اثر درجات متفاوت حرارت، از رنگ سرخ تا زرد متمایل به سبز متفاوت شده بود. این سفال، با چرخ شکل گرفته و تزیین آن به صورت نقاشی و نقش کنده بود.
شکل های متداول ظروف و فنجان ها و کوزه هایی با پایه ی حلقوی و گردنی کوتاه و قوس دار تشکیل می دادند. نقش مایه ها معمولا از خط های افقی به دور بدنه ی ظرف و یا از خطوطی افقی با مثلث های پر شده به هاشور بود. گاهی نیز در میان هر دو مثلث نقش یک جفت تبر، یا پرنده یا نقطه و دایره ی پره دار شبیه چرخ دیده می شود که در کل به طرح های تازه از سفال نوع خابور شباهت دارد که در «آشور» و «تل بیلا» و «کول تپه» و «تل براک» و «تل چگار بازار» به دست آمد و به 1900 تا 1200 پیش از میلاد تعلق دارد.
 در این دوره در دینخواه تپه، دیوار خانه ها را از خشت های چهارگوش بزرگ، بر پی های سنگی ساخته و سپس، دسوارها را با اندودی از گل می پوشاندند.
با توجه با آزمایش های کربن 14 و مقایسه ی آثار مشابه از «تل العجول» در فلسطین و «تل نوزی» در کنار رود خابور در شمال میان دو رود و آثار به دست آمده از قبرس، برای این مرحله از دینخواه (دوره ی ششم در تپه ی حسنلو) تاریخی میان 1600 و 1450 پیش از میلاد پیشنهاد شده است.

جام حسنلو

جام حسنلو

فلات مرکزی

فرهنگ سگزآباد

روش سفال چند رنگی که از سفال کاپادوکیه گرفته شده بود، از راه شمال غربی ایران در پایان نیمه ی نخست هزاره ی دوم پیش از میلاد به شمال غرب فلات مرکزی ایران راه یافت و در محوطه ای به نام امروزی «تپه سگزآباد» سکنی گزید.
این تپه در حدود 60 کیلومتری جنوب قزوین و حدود 8 کیلومتری شمال دهکده ی سگزآباد واقع شده است. رنگ گل سفال چند رنگی این  دوره کرم - نخودی است که سطح آن را پوشش داغداری به رنگ سرخ و پوشش دیگر به رنگ کرم در ناحیه ی شانه ی ظرف پوشانده و نقش مایه های هندسی به رنگ های قهوه ای و سیاه آن را تزیین نموده است. سطح ظروف را در درون و بیرون نقاشی کرده اند. تزیین بیرونی را معمولا زیگزاگ ها، لوزی های و مثلث ها تشکیل می دهند و سطح داخلی را شکل های گوناگون چلیپایی و شبیه به گردونه ی مهر تزیین می کنند. کاسه با لبه ی به تو برگشته و فنجان به یک دسته و کف صاف از شکل های متداول بود. در میان آنها کوزه های دو دسته ای و ظرف های سه پایه ای نیز دیده می شود.
برخی از طرح های زینتی سگزآباد شباهت به نقوش «گیان سوم» دارند، اما شیوه ی ساخت ظرف ها با سه پایه، تقلید کاملی از ظروف سه پایه ای «دینخواه» است.
از آنجا که سفال چندرنگی «سگزآباد» با سفال «دینخواه»، «گوی تپه C و D» و شاید «گیان دوم» ارتباط داشته است، برای این دوره از تپه ی سگزآباد تاریخی برابر 1350 تا 1600 پیش از میلاد در نظر گرفته اند.

سرزمین های مرکزی غرب ایران

فرهنگ دوره ی دوم گیان

دوره ی دوم گیان، از یک سو با توجه به شباهت ها سفالی با فرهنگ دینخواه که آن نیز به نوبه ی خود با فرهنگ سفال «خابور» در شمال میان دو رود نسبت داشت؛ و از سوی دیگر، با توجه به نوع مشخصی از کوزه های دهان گشاد نقش دار که به طور همزمان در گیان و شمال فلسطین ظاهر شد با سرزمین خود ارتباط داشته است.
ابتدا تصور می شد که دوره ی دوم گیان به صورت پدیده ی محلی دنباله ی دوره ی چهارم - سوم گیان می باشد، اما یافته ها و بررسی ها در منطقه ی لرستان نشان داد که فرهنگ دوره ی چهارم - سوم گیان با تغییراتی در فراسوی تپه ی گیان، در بیشتر نقاط لرستان تا عصر آهن دنباله یافته ولی در همان زمان این دوره در خود گیان به پایان آمده و دوره ی دوم جایگزین آن شده است. به عبارت دیگر، دوره ی دوم در تپه گیان، همزمان با دوره ی چهارم - سوم گیان در دیگر نقاط باستانی لرستان بوده است.

جنوب ایران

فرهنگ قلعه - شوگا

مدارک و شواهد به ثبت رسیده برای هزاره ی سوم پیش از میلاد در منطقه ی فارس و کرمان بسیار اندک است.
فرهنگ پایان هزاره ی سوم و آغاز هزاره ی دوم در فارس تنها از راه آثار به دست آمده از «قلعه» شناخته شده است. نظیر همین آثار، در میان آثار به دست آمده از گمانه های کوچکی در «تل شوگا» و «تل تیموران» نیز مشاهده شد.
یافته های سفالی از «تل قلعه»، خمیری به رنگ سرخ دارند که حاصل شیوه ی پخت سفال و درجه ی حرارت کوره بوده است. در آن سفال ها نقش مایه های تزیینی با رنگ های از قهوه ای تا سیاه کار شده است، این نقش مایه های را علاوه بر خطوط موج دار، ماهی هایی با بدن پوشیده از هاشورهای ضربدری و پرندگان شناور در آب تشکیل می دهند که از این نظر یادآور سفال «شوش D» و «گیان چهارم»اند.
کاسه های بزرگ با پایه ی گرد و لبه ی پَخ، کوزه های با بدن کروَی و گردنه کوتاه، شکل ها رایج در سه محل یعنی «تل قلعه»، «شوش» و «گیان» هستند.
همانند فرهنگی گیان چهارم - سوم، فرهنگ اصیل منطقه ی فارس نیز به ظاهر در طول هزاره ی دوم، پیوسته با دگرگشتی آرام از یک فرهنگ محلی به فرهنگ محلی دیگر، دنباله یافته است.
مرحله ی بعدی فرهنگ فارس را، فرهنگ «شوگا» به خود اختصاص داده است. آثار این فرهنگ از محوطه های باستانی «تل شوگا»، «تل قلعه»، «تل تیموران»، «تل کمین»، «تل دروازه» و همچنین هفت تپه ی دیگر به دست آمده است.
گل سفال این دوره به رنگ زرد متمایل به صورتی است و نقش مایه های آن با رنگ سرخ مایل به قهوه ای و قهوه ای مایل به سیاه، رنگ آمیزی شده اند.
شکل های متداول عبارتند از : جام ها استوانه ای، فنجان و کاسه های کروی.

پایان فرهنگ های عصر مفرغ (حدود 150 تا 1350 پ.م.)

با آغاز عصر آهن در شمال ایران، با رخدادهای فرهنگی تازه ی پیش آمده، زمینه برای ایجاد سسله های تاریخی مادها و هخامنشیان فراهم آمد. این دگرگونی ها باعث از میان رفتن تمامی فرهنگ های هزاره ی دوم پیش از میلاد شد.
مناطق مرکزی شمال ایران و تالش را، اقوامی با سفال خاکستری داغدار اشغال کردند که سلاح های خویش را بیشتر از مفرغ می ساختند. از ویژگی های این فرهنگ، شمشیرهای کوتاه مفرغی است که دنباله ی حفاظ قبضه ی آنها به شکل هلال بر انتهای تیغه منطبق شده بود. این اقوام گورستان های وسیعی داشتند و گورهای بزرگ خویش را از تخته سنگ های نتراشیده ی طبیعی می ساختند.
به عنوان مهمترین محوطه های باستانی این دوران، می توان از «مارلیک»، «خوروین»، «قبرستان الف سیلک» و شماری محوطه های کوچک تر در شمال بخش های مرکزی ایران نام برد. در شرق، محوطه های باستانی دشت گرگان که از حدود 1900 پیش از میلاد متروک مانده بودند، بار دیگر آباد شدند. این تجدید سکونت در غار «هوتو»(هاتو) با استفاده از تاریخ نگاری با استفاده از کربن 14 به حدود 1000 پیش از میلاد می رسد و در «یاریم تپه» به زمانی دقیق تر یعنی سال 986 (61±) پیش از میلاد تاریخگذاری شده است.

جام منقوش شوش
جام منقوش شوش

در غرب، تاریخ استقرار فرهنگ قوم سفال خاکستری در «گوی تپه B» دوره ی پنجم در «حسنلو» و «دینخواه تپه» در گورستان عصر آهن به حدود 1350 (50±) پیش از میلاد می رسد.
در جنوب نفوذ این اقوام تازه وارد در دوره ی نخست گیان در «بدهورا» و در تنگ «هماملان» آشکار گردید و اندکی پس از آن آثار عصر آهن در لرستان در «معیل بک»، «تپه گوران»، «کمترلان» اول و دوم، «چغاسبز»، «سرخ دم»(سرخ دُم)، «کوران بوزان»، «تنگ هماملان»، «درشت تبیر»، «تپه ورکبود»(وَر) و «تپه کل ولی»(کـَل وَلی) گزارش شده است.
در سرزمین فارس در جنوب ایران نیز، سنت سفال منقوش عصر مفرغ، ظاهرا با ورود سفال خاکستری داغدار که در «تل تیموران»(دوره A) گزارش شده است از میان رفت.
گسترش سریع سفال خاکستری و مفرغ کاری در سرار غربی فلات ایران، سه پرسش مهم را مطرح می سازد :

1. ماهیت و خواستگاه سنت های صنعتی که از راه سفالگری و فلزکاری ارایه شد.
2. عواملی که باعث گسترش ناگهانی این سنت ها شد.
3. تاریخ و زمانی که در طول آن فرایندهای مورد نظر آغاز گردید.

درباره ی خواستگاه های این سنت های صنعتی شاید بتوان گفت که با فرضیه ی مهاجرت اقوام آریایی و هند و اروپایی ارتباط مستقیم دارد.
درباره ی پرسش دوم یعنی عواملی مربوط به گسترش ناگهانی این سنت ها آن هم با توجه به پیدایش عوامل جدید فرهنگی و انتشار آن به همراه سفال خاکستری در مقیاس گسترده می توان گفت که دلیل آن ورود اقوام تازه وارد به مناطق شمالی فلات ایران یا نوعی جابجایی جمعیت در داخل ایران بوده است.
اقوامی که از بخش های مرکزی شمال ایران به سمت غرب و جنوب به حرکت درآمدند موجب از بین رفتن سفال چند رنگی در «گوی تپه»، «دینخواه تپه» و «حسنلو» و نیز فرهنگ های گیان چهارم - سوم و گیان دوم در لرستان و سنت های سفال منقوش در فارس شدند.
درباره ی تاریخ گسترش فرهنگ عصر آهن، نتیجه ی آزمایش های کربن 14 نشان می دهد که در شرق استقرار دگربار شهرهای باستانی میان سال های 1100 تا 900 پیش از میلاد بوده است.
در لرستان مقایسه ی سفال گیان چهرم - سوم و گیان دوم از یک سو و آزمایش های کربن 14 از حفریات تپه گوران از سوی دیگر نشان می دهد که گیان سوم - دوم تاریخی در حدود 1315 (124±) پیش از میلاد داشته است.
در شمال، میانگین تاریخ بدست آمده از راه آزمایش های کربن 14 (دوره ی پنجم حسنلو) برابر با 1350 (50±) پیش از میلاد است که از این نظر کمی کهن تر از پیدایش سفال خاکستری در شرق یا جنوب غربی است.
بر اساس مقایسه ی آثار بدست آمده از دیگر محوطه های باستانی با آثار حسنلو و به ویژه میان دو رود، تاریخ مشابهی (1350 (50±)) پیش از میلاد برای قبرستان شاهان در مارلیک و گورهای «املش» و «یانیک تپه» پیشنهاد شده است. بنابراین آغاز مهاجرت دارندگان سفال خاکستری به ایران که در شمال و شمال غربی ایران به وقوع پیوسته است برابر با (1350 (50±)) پیش از میلاد است.
آثار بدست آمده از قبرستان پادشاهان مارلیک که در زیبایی و هنر فلزکاری سرآمد همه ی آثار همزمان خویش است، اوج پیشرفت هنر اقوام تازه وارد را به نمایش می گذارد. آثاری که پایه و مقدمه ی کارهای هنری دوران تاریخی ماد و هخامنشیان بوده است.
بر گرفته از پایگاه پژوهشی آریابوم


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

اطلس تاریخ ایران
شنبه 87 اسفند 3 9:2 عصر

1000000

40000

35000




18000


12000

8000
6500
6000
5000
3600

3000


700
600
500
400

300

200
100

میلاد مسیح

100
200
300
400
500
600
700
800
900
1000
1100
1200
1300
1400
1500
1600
1700
1800
1900
2000
 
 

 
     
         
     
 
       
       
         
       

آغاز شهرنشینی

       
         
       
       
       
       
       
     

 
   
  هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه
 
       

خلفای بنی امیه

 
 
خوارزمشاهیان
آل زیار
سلجوقیان
اتابکان
سامانیان
غزنویان
 

طاهریان

صفاریان

 
آل بویه
خلفای بنی عباس
اسماعیلیه
     
مغول
     
تیموریان
       
صفویان
       

افاغنه

 افشاریه

زندیه

       
قاجاریه
       

پهلوی

جمهوری اسلامی

         
         
         


بن نوشت ها :

باستان شناسی (تا هزاره دوم پیش از میلاد) - دکتر صادق ملک شهمیرزادی

باستان شناسی (تا پایان عصر مفرغ) - دکتر یوسف مجیدزاده

ایلام - دکتر عبدالمجید ارفعی

دولت ماد - دکتر پرویز ورجاوند (شادروان)

هخامنشیان ، سلوکیان ، اشکانیان ، طاهریان ، صفاریان ، سامانیان ، غزنویان ، دکتر عبدالحسین زرین کوب (شادروان)

ساسانیان ، فتح ایران به دست مسلمانان در زمان خلفای راشدین ، خلافت امویان و عباسیان ، جانشینان تیمور - دکتر عباس زریاب خویی (شادروان)

علویان طبرستان ، اسماعیلیه - دکتر فاروق فرقانی (شادروان)

آل زیار و آل بویه ، سلجوقیان ، اتابکان و خوارزمشاهیان ، امرای محلی - دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی

ایلخانان مغول - دکتر محمد تقی امامی خویی

تیموریان - دکتر عبدالحسین نوایی

ترکمانان - دکتر رضا رضازاده لنگرودی

صفویه - دکتر احسان اشراقی

افشاریه ، زندیه - دکتر رضا شعبانی

قاجاریه - دکتر ناصر تکمیل همایون

پهلوی ، جمهوری اسلامی - دکتر سید جلال الدین مدنی

نقشه پایتخت­های ایران در طول تاریخ - دکتر رحمت الله فرهودی


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

نام زیبای ایران
شنبه 87 اسفند 3 8:3 عصر

ائریه - ائیرین - آریاورته - آورته - آریا ویج - ایرانویج - ایران ویژ - اریانه - اران - پرس
ایران - Persia - IRAN

به آن گروه از آریایی‌ها که مهاجرت نکردند و در «ناف جهان» که به‌زبان اوستایی «ائیرینه‌وئیجنگه»(airyana-va?jangh) خوانده می‌شد، ساکن بماندند و با نام ایرج مشهوراند و ایرج (eraj) که به‌زبان پهلوی (erech) خوانده می‌شود، مخفف همان واژه­ی اوستایی است که به پهلوی و پارسی دری (ویج) تلفظ می‌شود که همان مرکز جهان معنی می‌دهد.

واژه­ی ایران که در پارسی ‌میانه به شکل «اران»(er?n) بوده، و برگرفته از شکل‌های قدیمی «آریانا» یعنی سرزمین آریایی‌هاست.

واژه­ی «آریا» در زبان‌های اوستایی، پارسی باستان و سنسکریت به ترتیب به شکل‌های «اَیریه»(airya)،«اَریه»(?riya)،«آریه»(arya) به کار رفته است. و نیز در زبان سنسکریت «اریه»(ariya) به معنی سَروَر و مهتر و «آریکه»(aryaka) به معنی مَردِ شایسته‌ی بزرگداشت و حرمت است و آریایی به‌زبان اوستایی «ائیرین»(airyana) و به‌زبان پهلوی و پارسی دری «ایر» خوانده می‌شود و ایرج به‌زبان آریایی «airya» است.
ایر در واژه به‌معنی «آزاده» و جمع آن «ایران» به‌معنی «آزادگان» است.

در شاهنامه درباره­ی پسر سوم فریدون می‌خوانیم :

مر او را که بُد هوش و فرهنگ و رای      مر او را چه خوانند ؟ ایران خدای

ایران در این‌جا به‌معنی جمع «ایر» یعنی آزادگان و «ایران خدای» به‌ معنی پادشاه آزادگان است.

ایرانیان و آریاییان هند که در روزگاران کهن زبان‌های آنان به یکدیگر بسیار نزدیک بود، خود را به این نام خوانده­‌اند.(سیمای ایران تألیف ایرج افشار، ص 67-68-69)

داریوش بزرگ در نوشته‌های نقش رستم و شوش از خود، چنین یاد می‌کند :

     «منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌های همه‌ زبان، شاه این بوم بزرگ پهناور، پسر ویشتاسب هخامنشی، پارسی، پسر یک پارسی، آریایی، از چهر آریایی (آریایی‌نژاد).»

(اومستد، ا.ت. تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ص 167)

اریه در نام «اریامنه»(ariy?ramna) - اریامنه پدر اَرشام پدر ویشتاسب و ویشتاسب پدر داریوش است - و «ایریه» در واژه‌ی اوستایی «اَیرینَه وئجه»(airyna.va?jangh) ایران‌ویج (ایران‌ویج در دید زرتشتیان هنوز هم به معنای بهترین و مقدس‌ترین بخش ایران و جهان است) و «اَیریوخشوثه»(airyo.xshutha) - اَیریوخشوثه کوهی که آرش، تیر انداز نامی ایران در زمان منوچهر پیشدادی از بالای آن تیری به سوی مشرق انداخت - و «ایره‌یاوه»(airy?va)، ایرج (یاری کننده‌ی آریا) به‌کار رفته است.

در مورد کشورهای دیگر و اقوام آریائی که به اروپا مهاجرت کردند و نام ایران را نگاه داشتند، می‌توان «ایرلند» را نام برد (ایرلند = سرزمین ایرها = سرزمین آریاییان) و هم در آن‌جا است که هنوز معابد میترایی یعنی یادگار دوران فریدون از زیر خاک بدر می‌آید. (دکتر فریدون جنیدی کتاب زندگی و مهاجرت آریاییان ص - 175 176)

این واژه را در زبان ایرلندی که هم‌ریشه‌ی زبان ماست به شکل «aire» و «airech» و به همان معنی «آزاده» می‌بینیم.

بخش نخست نام کشور ایرلند که در خود زبان ایرلندی «eire» نامیده می‌شود نیز همین واژه است.
Eire; former name of the Republic of Ireland

اریه و ایریه رفته‌ رفته به شکل «ایر»(?r) درآمد. ایرانیان در نوشته‌های پهلوی ساسانی، خود را به این نام و میهن خود را «ایران»(?r?n) نامیدند. (ایرانیان در نوشته‌های پهلوی اشکانی «اَریان»، در ارمنی «اِران»(eran) یا «ایرانشتر»(?r?n shathr) و در فارسی «ایرانشهر» نامیده می‌شدند.)
ایران در زبان پهلوی دو معنی داشت : یکی آریاییان یا ایرانیان و دیگر سرزمین ایران.

شکلی دیگری از ایران «اریان» است که در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان از «حمزه اصفهانی»، دانشمند سده‌ی 4 آمده است. او یک‌بار از مملکت «اریان» و هم «فرس» و به بیان دیگر «اریان» نام می­برد و می­گوید که ایشان پارسسیان‌اند.(اصفهانی، حمزه. تاریخ پیامبران و شاهان، ص2)
از این سخن پیداست که او اریان را در معنی جمع و به جای ایرانیان یا آریایی­ها بکار برده است.

شکل «اریان شهر» نیز به جای «ایران‌ شهر» در کتاب التنبیه و الاشراف، تألیف «ابوالحسن علی مسعودی»، مورخ سده‌ی 4 نیز دیده شده است.(مسعودی، ابولحسن علی.التنبیه و الاشراف، صص 38-39)
«شثر» (= شهر در فارسی) که در واژه­ی پهلوی «ایران شثر» آمده است در آن زبان به معنای کنونی «سرزمین» است.
در زبان پهلوی ساسانی به جای شهر (در معنی امروزی) شثرستان (= شهرستان در فارسی) بکاربرده می‌شد و کیشور (= کشور در فارسی) به معنی یک بخش از هفت بخش زمین بود که به تازی «اقلیم» خوانده شده است. در زبان پهلوی از واژه‌ی «ایرانشثر»، کشور ایرانیان، کشور آریاییان خواسته و دریافته می‌شد. (کیا، دکتر صادق. آریا مهر، ص 3-4)

ایران هم‌چنین منسوب به‌محل آن، به‌نژاد «ایر» یا جایگاه آریاییان گفته می‌شده و هم‌اکنون نیز به همان نسبت خوانده می‌شود. بخشی از پیام کی‌خسرو به افراسیاب‌ را ببینید :

به ایران زن‌ و مرد لرزان به ‌خاک         خروشان ز تو پیش یزدان پاک

که در این بیت : ایران به‌معنی کشور آریاییان است، یا :

دریغ‌ است، ایران که ویران شود          کنام پلنگان ‌و شیران شود

ابوسعید ابوالخیر در این چهارپاره (رباعی) ایران را به معنی جمع ایر آورده است :

سبزی بهشت و نوبهار از توبرند               آنی که به خلد یادگار از تو برند
در چین وختن، نقش‌ونگار از تو برند         ایران همه فال روزگار از تو برند

بر گرفته از پایگاه پژوهشی آریا بوم


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

استوانه کوروش 2
شنبه 87 اسفند 3 7:36 عصر

2?پسر شاه بزرگ کمبوجیه ، شاه شهر انشان ، نوه ی شاه بزرگ کوروش ، شاه شهر انشان ، نبیره ی شاه بزرگ چیش پیش ، شاه انشان.

22از دودمانی که همیشه از شاهی برخوردار بوده است که فرمانروائیش را « بعل » و « نبو » گرامی می دارند و پادشاهیش را برای خرسندی قلبی شان خواستارند. آنگاه که من با صلح به بابل درآمدم

2?با خرسندی و شادمانی به کاخ فرمانروایان و تخت پادشاهی قدم گذاشتم. آنگاه مردوک سرور بزرگ ، قلب بزرگوار مردم بابل را به من منعطف داشت و من هر روز به ستایش او کوشیدم.

2?سپاهیان بی شمار من با صلح به بابل درآمدند. من نگذاشتم در سراسر سرزمین سومر و اکد تهدید کننده ی دیگری پیدا شود.

2?من در بابل و همه ی شهرهایش برای سعادت ساکنان بابل که خانه هایشان مطابق خواست خدایان نبود کوشیدم [ ...... ] مانند یک یوغ که بر آنها روا نبود.

2?من ویرانه هایشان را ترمیم کردم و دشواری های آنان را آسان کردم. مردوک خدای بزرگ از کردار پارسایانه ی من خوشنود گشت.

2?بر من ، کوروش شاه که او را ستایش کردم و بر کمبوجیه پسر تنی من و همچنین بر همه ی سپاهیان من

2?او عنایت و برکتش را ارزانی داشت ، ما با شادمانی ستایش کردیم ، مقام والای ( الهی ) او را . همه ی پادشاهان بر تخت نشسته

2?از سراسر گوشه و کنار جهان ، از دریای زیرین تا دریای زبرین شهرهای مسکون و همه ی پادشاهان « امورو » که در چادرها زندگی می کنند.

??باج های گران برای من آوردند و به پاهایم در بابل بوسه زدند. از [ ...... ] نینوا ، آشور و نیز شوش

??اکد ، اشنونه ، زمیان ، مه تورنو ، در ، تا سرزمین گوتیوم شهرهای آن سوی دجله که پرستشگاه هایشان از زمان های قدیم ساخته شده بود.

?2خدایانی که در آنها زندگی می کردند ، من آنها را به جایگاه هایشان بازگردانیدم و پرستشگاه های بزرگ برای ابدیت ساختم. من همه ی مردمان را گرد آوردم و آنها را به موطنشان باز گردانیدم.

??همچنین خدایان سومر و اکد که نبونید آنها را به رغم خشم خدای خدایان ( مردوک ) به بابل آورده بود ، فرمان دادم که برای خشنودی مردوک خدای بزرگ

??در جایشان در منزلگاهی که شادی در آن هست بر پای دارند. بشود که همه ی خدایانی که من به شهرهایشان بازگردانده ام

??روزانه در پیشگاه « بعل » و « نبو » درازای زندگی مرا خواستار باشند ، بشود که سخنان برکت آمیز برایم بیایند ، بشود که آنان به مردوک سرور من بگویند : کوروش شاه ستایشگر توست و کمبوجیه پسرش

??بشود که روزهای [ ...... ] من همه ی آنها را در جای با آرامش سکونت دادم.

??)  [ ...... ] برای قربانی ، اردکان و فربه کبوتران.

??)  [ ...... ] محل سکونتشان را مستحکم گردانیدم.

??)  [ ...... ] و محل کارش را.

??)  [ ...... ] بابل.

??)  [ ...... ]      ?2)  [ ...... ]      ??)  [ ...... ]      ??)  [ ...... ]      ??)  [ ...... ] تا ابدیت
دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

استوانه کوروش 1
شنبه 87 اسفند 3 7:36 عصر

 

در مورد آنچه کوروش پس از فتح بابل انجام داده است ، سند  ی به دست آمده که به استوانه ی کوروش معروف است. استوانه ی کوروش کبیر در خرابه های بابل پیدا شده و اصل آن در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود. این استوانه را باستانشناسی به نام هرمزد « رسام » در سال ???? میلادی پیدا کرده است. بخش بزرگی از این استوانه اینک از بین رفته است ولی بخشی از آن که سالم مانده است سندی مهم و تاریخی است مبنی بر رفتار جوانمردانه ی کوروش کبیر با مردم شهر تسخیر شده ی بابل و نیز یهودیانی که در اسارت آنان بودند. گوینده ی خط های آغازین این نوشته نامعلوم است ولی از خط بیست به بعد را کوروش کبیر گفته است. و اینک متن استوانه :


 
?)  « کوروش» شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانا ، شاه بابل ، شاه سومر و اکد.

2شاه نواحی جهان.

?چهار[ ...... ] من هستم [ ...... ] به جای بزرگی ، ناتوانی برای پادشاهی کشورش معین شده بود.

?نبونید تندیس های کهن خدایان را از میان برد [ ...... ] و شبیه آنان را به جای آنان گذاشت.

?شبیه تندیسی از ( پرستشگاه ) ازاگیلا ساخت [ ...... ] برای « اور» و دیگر شهرها.

?آیین پرستشی که بر آنان ناروا بود [ ...... ] هر روز ستیزه گری می جست. همچنین با خصمانه ترین روش.

?) قربانی روزانه را حذف کرد [ ...... ] او قوانین ناروایی در شهرها وضع کرد و ستایش مردوک ، شاه خدایان را به کلی به فراموشی سپرد.

?) او همواره به شهر وی بدی می کرد. هر روز به مردم خود آزار می رسانید. با اسارت ، بدون ملایمت همه را به نیستی کشاند.

?) بر اثر دادخواهی آنان « الیل » خدا ( مردوک ) خشمگین گشت و او مرزهایشان. خدایانی که در میانشان زندگی می کردند ماوایشان را راه کردند.

??) او ( مردوک ) در خشم خویش ، آنها را به بابل آورد ، مردم به مردوک چنین گفتند : بشود که توجه وی به همه ی مردم که خانه هایشان ویران شده معطوف گردد.

??) مردم سومر و اکد که شبیه مردگان شده بودند ، او توجه خود را به آنان معطوف کرد. این موجب همدردی او شد ، او به همه ی سرزمین ها نگریست.

?2آنگاه وی جستجوکنان فرمانروای دادگری یافت ، کسی که آرزو شده ، کسی که وی دستش را گرفت. کوروش پادشاه شهر انشان. پس نام او را بر زبان آورد ، نامش را به عنوان فرمانروای سراسر جهان ذکر کرد.

??سرزمین « گوتیان » سراسر اقوام « مانداء» را مردوک در پیش پای او به تعظیم واداشت. مردمان و سپاه سران را که وی به دست او ( کوروش ) داده بود.

??با عدل و داد پذیرفت. مردوک ، سرور بزرگ ، پشتیبان مردم خویش ، کارهای پارسایانه و قلب شریف او را با شادی نگریست.

??به سوی بابل ، شهر خویش ، فرمان پیش روی داد و او را واداشت تا راه بابل در پیش گیرد. همچون یک دوست و یار در کنارش او را همراهی کرد.

??سپاه بی کرانش که شمار آن چون آب رود برشمردنی نبود با سلاح های آماده در کنار هم پیش می رفتند.

??او ( پروردگار) گذاشت تا بی جنگ و کشمکش وارد شهر بابل شود و شهر بابل را از هر نیازی برهاند. او نبونید شاه را که وی را ستایش نمی کرد به دست او ( کوروش ) تسلیم کرد.

??مردم بابل ، همگی سراسر سرزمین سومر و اکد ، فرمانروایان و حاکمان پیش وی سر تعظیم فرود آوردند و شادمان از پادشاهی وی با چهره های درخشان به پایش بوسه زدند.

??خداوندگاری ( مردوک ) را که با یاریش مردگان به زندگی بازگشتند ، که همگی را از نیاز و رنج به دور داشت به خوبی ستایش کردند و یادش را گرامی داشتند.

2?من کوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نیرومند ، شاه بابل ، شاه سرزمین سومر و اکد ، شاه چهار گوشه ی جهان.


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

گناهان جسمانی دوشیزگان و مردان پارسی-ازدواج-زنان
شنبه 87 اسفند 3 7:14 عصر

کیفر گناهان جسمانی در شریعت زردشت،مانند شریعت یهودی بسیار سخت بود.استمنای با دست را با شلاق زدن کیفر میکردند.کیفر لواط و زنا آن بود که زن یا مردی را که مرتکب چنین گونه اعمال میشدند ،بکشند.زیرا از مار خزنده و گرگ زوزه کش بیشتر مستحق کشتن هستند.به گفته هرودوت، پارسیان ربودن زنان را بوسیله زور و قدرت،کار ناپاکان و بدان میدانند.ولی در فکر انتقام برآمدن پس از ربوده شدن زنی،کار احمقان است و آنان را از یاد بردن کار فرزانگان چه واضح است که اگر خود زنان به این کار مایل نباشند،هرگز کسی نمیتواند آنها را برباید.چون فرزندان به سن رشد میرسیدند، پدرانشان اسباب کار زناشویی ایشان را فراهم می ساختند.دامنه انتخاب همسر وسیع بود،زیرا چنانچه روایت شده ، ازدواج میان خواهر و برادر،پدر و دختر،و مادر و پسر معمول بوده است.کنیزک و همخوابه گرفتن عنوان تجملی داشت که تنها مخصوص ثروتمندان بود.اعیان و اشراف چون برای جنگ براه می افتادند پیوسته دسته ای از این همخوابگان با خود همراه میبردند.شمار کنیزکان حرم شاهی را در دوره های متاخر شاهنشاهی،میان 329 و 360 گفته اند،چه در آن زمان عادت بر این جاری شده بود که جز در مورد زنان بسیار زیبا،هیچ زنی از زنان حرم دو بار همخوابه شاه نمیشد.در زمان زردشت پیغمبر،زنان همان گونه که عادت پیشینیان بود،منزلتی عالی داشتند.با کمال آزادی و با روی گشاده در میان مردم آمد و شد میکردند.صاحب ملک و زمین میشدند و در آن تصرفات مالکانه داشتند و می توانستند مانند اغلب زنان روزگار حاضر،به نام شوهر یا به وکالت از وی ، به کارهای مربوط به او رسیدگی کنند.پس از داریوش بزرگ،مقام زن ،مخصوصا در میان طبقه ثروتمندان تنزل پیدا کرد.زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند،آزادی خود را حفظ میکردند.ولی در مورد زنان دیگر،گوشه نشینی زمان حیض که برایشان واجب بود،رفته رفته ادامه پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت و این امر خود مبنای پرده پوشی در میان مسلمانان به شمار میرود.زنان طبقات بالای اجتماع جرات آن نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند.هرگز به آنان اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند.زنان شوهر دار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان باشد را ببینند.در نقشهایی که از ایران باستان بر جای مانده ،هیچ صورت زن دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.


کنیزکان آزادی بیشتری داشتند،چه لازم بود از مهمانان خواجه خود پذیرایی کنند.زنان حرم شاهی، حتی در دوره های اخیر نیز در دربار تسلط فراوان داشتند و در کنکاش کردن با خواجه سرایان و در طراحی وسایل شکنجه با شاهان رقابت میکردند.

بر گرفته از بلاگ تخت جمشید


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

پارسیان زیبا
شنبه 87 اسفند 3 7:13 عصر

پارسیان زیباترین ملتهای خاور نزدیک در روزگارهای باستانی بوده اند.تصاویری که در آثار تاریخی بر جای مانده،نشان میدهد که آن مردم میانه بالا و نیرومند بوده و بر اثر زندگی کردن در نقاط کوهستانی،سختی و صلابت داشته اند،ولی ثروت فراوان سبب لطافت طبع آنان بوده است.در سیمایشان آثار تقارن مطبوعی دیده میشود و مانند یونانیان بینی کشیده داشته اند.در اندامهایشان آثار نجابت مشهود بوده است.لباسهایی مانند مردم ماد بر تن میکردند.بعدها خود را به زیورآلات مادی نیز می آراستند.جز دو دست،باز گذاشتن هر یک از قسمتهای بدن را خلاف ادب می شمردند و به همین جهت سر تا پایشان با سربند یا کلاه یا پاپوش پوشیده بود.شلواری سه پارچه و پیراهنی کتانی و دو لباش رو می پوشیدند که آستین آنها دستها را می پوشانید و کمربندی بر میان خود می بستند.این گونه لباس پوشیدن سبب آن بود که از گزند گرمای شدید و سرمای جانکاه زمستان در امان بمانند.امتیاز پادشاه در آن بود که شلوار قلاب دوزی شده با نقش و نگار سرخ می پوشید و دکمه های کفش وی به رنگ زعفرانی بود.اختلاف لباس زنان با مردان تنها در آن بود که گریبان پیراهنشان شکافی داشت.


مردان موی چهره را نمی ستردند و گیسوان را بلند می گذاشتند.بعدها بجای آن گیسوان عاریه رواج پیدا کرد.چون در دوران شاهنشاهی ثروت مردم زیاد شد،زن و مرد به زیبایی ظاهر خود پرداختند.جهت آراستن صورت،غازه و روغن بکار میبردند و برای آنکه درشتی چشم و درخشندگی آنرا نشان دهند،سرمه های گوناگون استعمال میکردند،به این ترتیب در میان آنان طبقه خاصی به نام (( آرایشگران)) پیدا شد که یونانیان آنرا((کوسمتای))مینامیدند و کارشناس در هنر آرایش بودند و کارشان تزئین ثروتمندان بود.پارسیان در ساختن مواد معطر مهارت فراوان داشتند و پیشینیان چنان معتقد بودند که گردها و عطرهای آرایش را نخستین بار همین مردم اختراع کرده بودند.شاه همیشه با جعبه ای از مواد معطر برای جنگ بیرون میرفت و خواه پیروز میشد،خواه شکست میخورد،پس از هر کارزار با روغنهای خوشبو خود را معطر می ساخت

بر گرفته از بلاگ تخت جمشید


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

آئین مزدک
شنبه 87 اسفند 3 7:13 عصر

بنا به گفته کریستین سن، ایران شناس دانمارکی،آئین مزدک یکی از شاخه های دین مانی است که در روم و در روزگار دیوکلسین بوجود آمد.پایه گذار این آئین شخصی بنام زرتشت فرزند خُرکان بوده است.به گفته همین ایران شناس،خُرکان از مردم فسا بوده و همان است که موسس آئین مزدک بوده است.زرتشت حامی مزدک بوده است.محققان معترف هستند که اطلاعات درباره مزدک بسیار اندک است.آنچه درباره او بدست آمده مقرون به صحت نیست.در مورد زادگاه او نیز وضع چنین است و خلاصه همان اطلاعات داده شده نیز با احتمال و تردید همراه است.شاید زادگاه او شهر فسا باشد.شاید زرتشت همان بوندوس باشد که از روم به ایران آمده است.طبری مورخ مشهور زادگاه مزدک را شهر مدریا در شمال شرقی دجله میداند.برخی اسم مزدک و پدرش را بامداد میدانند.دینوری میگوید مزدک از مردم استخر بوده است.در منابع عربی آمده است که مزدک فرزند بامداد در سده پنجم میلادی در زمان پادشاهی قباد ظهور کرد.قباد از پیروان او گردید.در ترجمه طبری آمده است که چون ده سال از عهد قباد بگذشت،مردی بنام مزدک در خراسان و در شهر نسا ادعای پیامبری کرد.بدون شک منابع عربی بنا به عادت دیرینه ،در تحریف بیوگرافی و عقاید مزدک کوشیده اند و تا آنجا که توانسته اند در تهمت بر مزدک و جعل مطالبی منسوب به او خودداری نکرده اند.بنابر این چون تاریخ آن بدست دشمنان تدوین شده و چهره اش را قلم معاندان بر صفحه روزگار نقش کرده اند نمیتوان تصویر روشنی از گفته ها و نوشته هایش بدست داد.ولی آنچه مسلم است این است که مزدک یکی از پیشوایانی بود که اهمیت مسائل اقتصادی و مادی را در زندگی انسانها دریافته و راهی باز کرده که در صورت موفقیت،دگرگونی های ناپیوسته ای در جهان بوجود می آورد.آئین مزدک شاید نخستین دینی بود که امور اقتصادی و مذهبی را با هم آمیخته بود و گامی بود برای بهبود وضع طبقات محروم . این دین زودتر از دورانی که جبر تاریخ اجازه میداد ،مطرح شده بود.مزدکی گری حاکی از جهش فکری عظیمی بود که در جامعه ای متعصب و خشک مغز، محال بود بوجود بیاید و ریشه بدواند

بر گرفته از بلاگ تخت جمشید


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

خط میخی پارسی باستان
شنبه 87 اسفند 3 7:6 عصر

خط میخی پارسی باستان از خطهای میخی ایلامی و بابلی زاده شده است.این خط در نگاه نخست فرقی با دیگر خطهای میخی ندارد،اما در یک نگاه در می یابیم که این خط دارای ویژگیهای خود است و مخصوصا از نظر سادگی نشانها و شمار محدود آنها کاملا متفاوت از دیگر خطهای میخی است.خط میخی پارسی باستان،36 حرف یا نشان و 8 هزوارش(ایدئوگرام یا لوگوگرام) دارد و از چپ به راست نوشته میشود.ویژگی این خط نسبت به خطهای میخی دیگر این است که:


1-هیچ نشانی کمتر از دو میخ(جز نشان فاصل و نشان عدد 1)و بیش از پنج میخ(جز هزوارشهای زمین و اهورامزدا)ندارد.


2-هیچ نشانی بیش ازچهار میخ افقی ندارد(جز هزوارش اهورامزدا)


3-هیچ نشانی بیشتر از سه میخ عمودی ندارد.


4-در هیچ نشانی بیشتر از دو عنصر زاویه که خود از دو میخ درست شده است وجود ندارد.(جز هزوارشهای زمین و اهورامزدا)


5-جز در نشان "وی" هیچگاه دو میخ همدیگر را بصورت عمود بر هم قطع نمی کنند.


 


کهن ترین نبشته هایی که به این خط به دست آمده،یکی از لوح های زرین آریامنه و ارشام و سنگ نبشته های منسوب به کوروش بزرگ در پاسارگاد میباشند.متن لوح زرین آریامنه چنین است:آریامنه شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،پسر چیش پیش شاه،نوه هخامنش.این کشور که من دارم،دارای اسبان خوب و مردان خوب است،خدای بزرگ اهورامزدا به من داد.به درخواست اهورامزدا من شاه در این کشورم.اهورامزدا ورا پشتیبانی فرماید.


لوح زرین ارشام پسر آریامنه با تفاوتی بسیار ناچیز دارای همان متن لوح آریامنه است و نوشته منسوب به کوروش کبیر تنها از چهار واژه درست شده است.من کوروش،شاه هخامنشی


اگر در زمان کوروش کبیر خط میخی پارسی باستان وجود میداشت،بیشتر از آریامنه و ارشام،او میتوانست خود را شاه شاهان بخواند اما در همه نبشته های منسوب به او تنها این چهار واژه بدست آمده است.این عبارت دروغ نیست اما در مقایسه با لوح های آریامنه و ارشام،در ارتباط کوروش کبیر حق مطلب ادا نشده است.هزوارشها پس از سنگ نبشته  داریوش در بیستون ساخته شده اند.واژه شاه بیش از صد بار در بیستون تکرار میشود که اگر بصورت هزوارش نوشته شود،در بیستون ،ششصد نشان خط میخی پارسی باستان کمتر میشد.همچنین از هزوارشها تنها هزوارش شاه در سنگ نبشته های (به غیر از بیستون)داریوش آمده است و پیداست که دیگر هزوارشها پس از داریوش فراهم آمده اند.بنابر این دامن و آستین لباس کوروش به راستی نمی توانسته اند در زمان خود او دارای نبشته ای به خط میخی پارسی باستان و استفاده از هزوارش شاه باشند.همچنین داریوش بزرگ در بند هفتاد متن ایلامی در بیستون،خود را پدید آورنده خط آریایی میداند.ترجمه بند هفتاد متن ایلامی چنین است.داریوش شاه میگوید:با یاری اهورامزدا خطی درست کردم از نوعی دیگر،یعنی به آریایی.آن که پیش از این نبود،هم بر لوح های گلی،هم بر پر گامنت.همچنین امضا و مهر کردم.این خط نوشته شده و برایم خوانده شد.سپس فرستادم این خط را به همه کشورها.مردم این خط را آموختند.


مجموع این دلایل ثابت میکند که پیش از داریوش بزرگ خط میخی پارسی باستان وجود نداشته و این خط به دستور داریوش بزرگ برای اینکه جوابگوی امپراطوری چند ملیتی ایران باشد به یکباره ابداع گردید.


 


                                                     درود بر داریوش بزرگ


 


 


 


بر گرفته از بلاگ تخت جمشید


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

زندگی در دوران هخامنشی 2
شنبه 87 اسفند 3 7:4 عصر

دین  
از مجموعه مدارک موجود مربوط به دین ایرانیان ، چنین مى توان نتیجه گرفت که اقوام آریایى پیش از استقرار در سرزمین ایران ، براى برخى از مظاهر طبیعت ، مانند ماه و خورشید و باران ، احترامى ویژه قایل بوده اند. چنین به نظر مى رسد که اقوام آریایى نیز همانند بسیارى از اقوام قدیمى دیگر، مانند مصریان و بابلیان ، احترامى خاص نسبت به خورشید داشته اند. در عین حال ، آریاییان سنت قدیمى احترام به آتش و کوشش در جهت نگهدارى آن را که ناشى از نیاز طبیعى اقوام بدوى به آتش بوده است ، براى خود هم چنان حفظ کرده بودند از سوى دیگر، به نظر مى آید که در اوایل عهد هخامنشیان ، آئین زرتشت نفوذ زیادى در ایران نداشته است در این باره ایوانف در کتاب تاریخ ایران باستان مى نویسد:
با داورى از روى سنگ نبشه هاى داریوش اول و خشایارشا که تا روزگار ما رسیده است . دین پارسیان وجوه مشترکى با آیین زرتشت دارد. اهورامزدا را چون خداى بزرگ (اما نه یگانه ) مى شناسند و اعتقادات دوگانه گرایى دارند. برخى از دانشمندان در این تفاوت ها گواهى بر وابستگى نداشتن دین آغازین هخامنشیان به آیین زرتشت مى بینند که در خطوط کلى ، گرامى داشت فرد را تنها چون بازتاب مرده ریگى یگانه در خود دارد. به نظر مى رسد هخامنشیان ، دین تازه را پیگیرانه نپذیرفتند. این دین در زیر تاثیر تصورات دینى محلى تغییر شکل داده بود. در مورد دین هاى مغان و کاهنان پارسى و ماد باستان نیز ابراز تردید مى شود برخى بر این پندارند که اینان در آغاز زرتشتى نبوده اند و سپس زرتشتى شدند و شکل آیین زرتشت را تغییر داده یا آن را تحریف کرده اند اما در هر حال در سرتاسر روزگار هخامنشى مغان ، صرف نظر از این که بى درنگ پس از پدید آمدن تعلیمات نو، زرتشتى شده بودند و یا این که دیرى پس از آن ، این دین را پذیرفته باشند، کاهنان دین زرتشت بودند این نیز احتمال دارد، چون که در سده هاى ششم تا پنجم ق .م . آیین زرتشت در پارس رو به گسترش بود و پادشاهان هخامنشى با آن که برترى تعلیمات دین زرتشت را چون دین رسمى خویش ارزیابى کرده بودند، با این همه از نیایش خدایان کهن که نماد نیروهاى سرکش بود و قبیله هاى پارس آنان را مى پرستیدند، دست نکشیدند، اما گرامى داشت اهورامزدا بالاتر از دیگر خدایان بود.
مالیات  
در زمان کوروش و کمبوجیه ، هنوز روش منظم مالیاتى که بر مبناى محاسبه شرایط اقتصادى کشورهاى زیر سلطه ى هخامنشیان مقرر شده باشد، وجود نداشت .
این کشورها هدایا و مالیات هایى به فراخور مى دادند که به طور مسلم بخشى از آن ها به صورت جنسى بوده است .
چنان که ذکر گردید در سال 518 ق .م . داریوش اول براى مالیات هاى دولتى ، نظام جدیدى ایجاد نمود، هر ساتراپ موظف گردید براى هر منطقه بر حسب وسعت زمین زیر کشت و درجه حاصلخیزى آن ، که از پیش به طور دقیق معین شده بود مبلغ مالیات را نقدا پرداخت نماید.
پارسیان خود بعنوان ملت حاکم ، ناگزیر به پرداخت مالیات نقدى نبودند، لیکن ظاهرا از دادن مالیات هاى جنسى معاف نمى شدند.
ملل دیگر از جمله سکنه ى کشورهاى خود مختار (فینیقیه ؟ و غیره ...) سالیانه مجموعا قریب 740،7 تالان بابل مالیات مى پرداختند. در عین حال ، قسمت اعظم این پرداخت ها از سوى کشورهایى بود که به لحاظ اقتصادى پیشرفته ترین ممالک آسیاى صغیر از جمله : بابل ، سوریه ، مصر بودند.
روش تقدیم هدایا حفظ شده و به هیچ وجه داوطلبانه نبوده است . کشورهایى که خود داراى معادن فلز نبوده اند، مى بایست براى پرداخت مالیات ها، کالاى کشاورزى و صنعتى خود را به فروش رسانده و در ازاى آن ، نقره را به عنوان مالیات پرداخت نمایند.
به طورى که اسناد موجود نشان مى دهد مالیات هاى جنسى به صورت آرد، جو، احشام ، آبجو و غیره پرداخت مى شده است .
به موازات مالیات هایى که بر دوش ملل تابعه سنگینى مى کرد، مخارج ساتراپ ها و دربار آنان نیز به عهده همین ملت ها بود.
میزان مالیات هایى که در دوره ى داریوش اول معین شده بود، علیرغم تغییرات مهم اقتصادى که در کشورهاى تحت سلطه ى پارسیان بوجود آمد، تا پایان دوره ى امپراتورى هخامنشى تغییرى نکرد.
نظام پولى  
در امپراتورى هخامنشى سکه هاى گوناگونى ضرب مى شد، این سکه ها عبارتند از:
1 -
سکه شاهنشاهى . 2 - سکه ساتراپ ها. 3 - سکه ایالتى با تصویر شاهنشاه . 4 - سکه محلى .
در سال 517 ق .م . داریوش اول - براى اولین بار - سکه اى که براى سراسر امپراتورى داراى اعتبار باشد، درست کرد که بعنوان پایه ى نظام پولى امپراتورى قرار گرفت . این سکه درایک طلا بود که 4/8 گرم وزن داشت . ضرب سکه طلا منحصر به شاهنشاه بود و به سبب این که فقط 3 آن از آلیاژى دیگر بود، در طى چند قرن مهم ترین سکه رایج در دنیاى تجارت آن روزگار بود. نوع اصلى سکه هاى رایج از جنس نقره بود که 6/5 گرم وزن داشته و از نظر ارزش یک بیستم درایک بود و معمولا در ساتراپ هاى آسیاى صغیر ضرب مى گردید.
ارزش طلا و نقره اى که در گنجینه هاى شوش ، تخت جمشید و سایر شهرها نگهدارى مى شد، در اواخر دوران هخامنشیان بالغ بر 630،235 تالنت بود. در چنین شرایطى ، پول هایى که بعنوان مالیات هاى دولتى جمع آورى مى شدند، ده ها سال در گنجینه سلطنتى انباشته شده و عملا از جریان معاملات و داد و ستد خارج مى گردیدند و تنها مقدار اندکى از آن ها به عنوان مزد کارگران و مخارج دربار و دستگاه ادارى خرج مى شد. به این دلیل بود که در تجارت و داد و ستد کمبود سکه بسیار محسوس گشته و تاثیر نامطلوبى در نظام پولى گذارده بود . همین امر، روش مبادله کالا را تقویت کرده و جریان اقتصادى را به سوى کامل کالا مى کشانید.

بر گرفته از بلاگ تخت جمشید


دیدگاه های شما()

   1   2   3   4      >

جدول همه یادداشت های این تار نگار
سپاس
www.mastaan.ir
نشانی جدید تارنگار
سیرسور
جشن دیگان شاد باد
شب یلدا شاد باد
پیشگویی های زرتشت از آینده ایران
فرتور خودم
بک گراند بیزینس
بک گراند اندیشه نیک
خدای درون
اوستا بخش دوم
اوستا بخش نخست
دین زرتشت
زرتشت
[همه عناوین(105)][عناوین آرشیوشده]

mastaneashegh.parsiblog.comMaso'ud Kazemi, 09112775116 - 09371275689 مزرعه طلایى گرگان - شهرک امام - 3353248 - 09111750694 - فروش کالای کشاورزی و ابزار وابسته

زیبا و خواندنی

ضرب المثل

پاسداری از زبان پارسی

دیدگاه شما ؟

تارنمای مســــتانی

آگاه سازی

نو اندیشى - دیدگاه آقای کبیر یکی از نو اندیشان ایرانی

گاه شمار

پنج شنبه 103 فروردین 30

از آغاز: 383211 بازدید

امروز: 6 بازدید

روز پیش: 15 بازدید

فهرست

[خـانه]

[ RSS ]

[ Atom ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

شناختن من

مستان ِ عاشق
اهورا هخا
تارنگار مستان

آرم خودم

مستان ِ عاشق

بود و نبود

یــــاهـو

آرم دوستان


















لینک دوستان

یادداشتهای من
مذهب عشق
هادی حامد رحمت
تک پیکسل (سرویس تبلیغات پیکسلی رایگان)
فرهنگ سرای پارسی
مستان ِ عاشق
پری ناز دختر شمالی
بیا تو بندر
اَمُــــــــردادگان

بایگانی

تاریخ و تمدن[31] . زرتشت[14] . تصاویر[9] . از همه جا[9] . موزیک و ویدئو[8] . گاه شمار[6] . گردشگری[6] . جشن ها[4] . مذهبی[3] . تلفن همراه[3] . زمینه میز کار[2] . اتومبیل[2] . دین و سیاست[2] . لطیفه[2] . لینک بلاگ . زمینه میز کار . طبیعت بی زبان . بازی ها . پزشکی . نوشته های خودم .

بایگانی

مطالب پیشین

اشتراک

 

نگارشگر پایه تارنگار

www.parsiblog.com
تاریخ و تمدن - مستان ِ عاشق
گزینش برای رویه خانگى